وبلاگ عاشقان آسمانی نوشت:
دست کرد توی جیبش و نامه ای بیرون آورد . حکم فرماندهی سپاه سقز بود.
فکر کردم مال خودش است . با خودم گفتم :«حتما می خواد قول بگیره که پشتش باشم و باهاش کار کنم.» حکم را داد دستم ؛ دیدم اسم من توی آن نامه نوشته شده. نگاهش کردم ...
پرسیدم:«این حکم چیه؟»
گفت:« حکم فرماندهی سپاه سقز ؛ برای تو گرفتمش.»
گفتم :«خودت چی ؟ »
گفت:«از این به بعد من هم مسئول عملیاتم، اینم حکم.»
بی اختیار زدم زیر خنده ؛ گفتم:« آقا محمود ! تو هم چه کار هایی می کنی ها! اینجا همه میدونن که تو شایسته تر و بهتر برای فرماندهی سپاه، کس دیگه ای نیست.»
تنها چیزی که نمی توانستم قبول کنم همین یک مورد بود که او بشود مسئول عملیات و من بشوم فرمانده . آنقدر صبر کردم تا مجبور شد حکم را عوض کند.
شهید محمود کاوه…
شهدا شرمنده ایم…
صلوات
- ۹۳/۱۲/۰۵